اصلا حوصله ات را ندارم
باران:
به هر شکلی که می تواند ببارد.
پرنده:
روی هر شاخه ای که دوست دارد بپرد.
تو:
هر طوری که دلت میخواهد حرف بزن.
دیگر هیچ چیز اهمیت ندارد.
من:
عقلم را از دست داده ام!!!
*من دچار خفقانم
من به تنگ آمده ام از همه چیز
بگذارید هواری بزنم
من به دنبال فضایی میگردم لب بام
سر کوهی.دل صحرایی
که در آنجا نفسی تازه کنم.
....
http://www.silvestre.persianblog.com ( به روز شد)
به امید دیدار
سلام آره ّّّگاهی آدم دوست داره فریاد بزنه هوار بکشه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!هی.....................
سلام!
خیلی وقت بود این شعر رو نخوانده بودم....خیلی قشنگه!
عادل تو چیزیت شده ؟ برام بنویس چی شده . من خیلی نگرانت هستم .